جدول جو
جدول جو

معنی سود بردن - جستجوی لغت در جدول جو

سود بردن
بهره بردن فایده بردن
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
فرهنگ لغت هوشیار
سود بردن
Profit
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سود بردن
получать прибыль
دیکشنری فارسی به روسی
سود بردن
Gewinn machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
سود بردن
отримувати прибуток
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سود بردن
osiągać zysk
دیکشنری فارسی به لهستانی
سود بردن
获利
دیکشنری فارسی به چینی
سود بردن
lucrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سود بردن
guadagnare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سود بردن
obtener beneficio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سود بردن
réaliser un profit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سود بردن
winst maken
دیکشنری فارسی به هلندی
سود بردن
लाभ प्राप्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
سود بردن
mendapatkan keuntungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سود بردن
رابح
دیکشنری فارسی به عربی
سود بردن
이익을 얻다
دیکشنری فارسی به کره ای
سود بردن
להרוויח
دیکشنری فارسی به عبری
سود بردن
利益を得る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سود بردن
kâr elde etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سود بردن
kupata faida
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سود بردن
ทำกำไร
دیکشنری فارسی به تایلندی
سود بردن
লাভ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
سود بردن
منافع حاصل کرنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سجود بردن
تصویر سجود بردن
سجده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود کردن
تصویر سود کردن
بهره بردن نفع کردن منفعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
باخبر و آگاه شدن، فهمیدن و شنیدن و گمان بردن از چیزهای پنهان اطلاع یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
در مسابقه پیروز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسد بردن
تصویر حسد بردن
رشکیدن رشک بردن سنگاشیدن زوال نعمت کسی را خواستن رشک بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود خوردن
تصویر سود خوردن
ربا خوردن تنزیل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوا کردن
تصویر سوا کردن
انتخاب کردن، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود آمدن
تصویر سود آمدن
فایده دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوت کردن
تصویر سوت کردن
پرت کردن انداختن چیزی را از جایی، محو کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواد کردن
تصویر سواد کردن
نوشتن از روی مکتوب و نوشته اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
پیش افتادن در مسابقه، برنده شدن، برای مثال به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی - ۱۷۶)، گرو بردن
فرهنگ فارسی عمید
چنبره بازی چنبره بردن گونه ای آورد در تیراندازی آنست که مبارزان هنرمند بر سر نیزه یا مناره حلقه ای نصب می کند و از دور تیر می اندازند بقصد آنکه از درون حلقه بگذرد پس هر که تیرش از حلقه بگذرد آن حلقه آن وی باشد حلقه ربایی
فرهنگ لغت هوشیار